عبور از خیابان های شهر من ، یاد آوری ام می کند این شهر ، هرگز شهر من نبوده و نخواهد بود . شاهد دردناک ترین و فجیع ترین تصاویر و رخدادهایی در آن هستم که خرد و نابودم می کند .
یکی از آن تصاویر مشاهده کودکان خیابانی است . کودکانی که هنوز در عمق نگاهشان مظلومیت و معصومیت موج می زند . کودکانی که می توانستند فرصت هایی برای زندگی و تحصیل ، داشتن خانواده ای سالم ، تجربه های خوب شادی های ماندگار ، عشق و محبت را داشته اما اکنون در گوشه و کنار خیاببان های این شهر بی در و پیکر آواره اند .
شاید دردناک ترین تعریف راجع به این کودکان از گفته های مسوولان دولتی در نهادهای مرتبط بتوان بازگو کرد : آن ها می گویند این کودکان زمانی نه چندان دور از این کودکان کار بوده اند و برای کار کردن در خیابان ها یا کارگاه های کوچک روزگار می گذراندند اما حالا کودکان کار و خیابان هستند یعنی فقط برای کار کردن نیست که کودکی شان از از آن ها گرفته شده بلکه در خیابان ها زندگی می کنند ، به فروش مواد مخدر ، تن فروشی و جرایم دیگر مشغولند .
ارتکاب جرم هایی که تصورشان حتی ممکن نیست : جابه جایی . توزیع مواد مخدر ، دزدی و تکدی گری و بسیاری دیگر از این جرایم ... همه ما این کودکان را در نقش هایی مانند گل فروش آدامس فروش ، شیشه پاک کن ( در چهار راه ها با پارچه و شیشه شوری در دست انتظار قرمز شدن چراغ های راهنمایی و رانندگی هستند تا به سراغ خودروهای توقف کرده بیایند و به بهانه پاک کردن شیشه آن ها پولی بگیرند ) دیده ایم . تا زمانی نه چندان دور این کودکان به اجبار در کوره پز خانه ها ، کارگاه های کوچک فرش بافی ، کارگاه های مبل سازی و نجاری کار می کردند و والدین شان یا سرپرست های این کودکان با تکیه بر دستمزد آن ها روزگار می گذراندند اما حالا ماجرا شکل دیگری به خود گرفته است :
تجارت مواد مخدر و حتی وادار ساختن این کودکان به تن فروشی سود بیشتری برای سرپرستان این کودکان دارد . اطلاق عنوان سرپرست به " صاحبان " این کودکان کار اشتباهی است .
من به محل های خواب شبانه کودکان خیابانی رفته ام در این فضاها چنان وقایع شرم آوری را می توان شاهد بود که شرمم می آید حتی به آن ها فکر کنم تا برسد به آن که شرح دهم و بنویسم .
کودکان درست مثل یک کالا معامله می شوند . اجاره داده می شوند و دست به دست می شوند حتی کودکانی که کمتر از یکسال سن دارند به صورت روزانه در اختیار زن هایی قرار می گیرند که با نشان دادن آن کودکان به مردم خود را مادرشان معرفی کنند ، گدایی کنند و یا راحت تر بتوانند به اهدافشان دست یابند . هر چه سن کودکان بیشتر می شود تنوع و گستردگی جرم ها و انتظار ها هم از آن ها بیشتر می شود این کودکان به جای داشتن سر پناهی مناسب و امکان تجربه کردن کانون گرم خانواده برای سرقت آموزش می بینند . شیوه های مختلف حمل مواد مخدر و چگونگی فروش خرد این مواد به آن ها آموخته می شود و بعد در خیابان ها رها می شوند تا لکه ننگی باشد بر چهره همه ما :
همه ما : از آن هایی بگیر که مسوولیتی در رابطه با این کودکان دارند تا همه ما که از خیبان های این شهر بی در و پیکر عبور می کنیم یا در آن زندگی می کنیم .
متاسافم ، من به سهم خودم متاسفام و شرمنده تمام این کودکان معصوم و مظلوم نمی دانم چگونه می توانیم نام خود را انسان بگذاریم وقتی این چنین شاهد از دست رفتن انسانیت می توانیم باشیم ؟
نوشتن بیشتر از این برایم بسیار سخت است ، سخت و دردناک است اما وظیفه دارم باز هم در این مورد بنویسم هر چند خوب می دانم همه بهتر از من و بیشتر از من خبر دارند که چه خبر است ؟
دیگر پیمان
نظرات شما عزیزان: